گفتوگو با، تنها بانوی هنرمند ایرانی که کتاب مرجع هنر «تاپستری» را در ایران تالیف کرده
طبیعت را در قالب هنر به خانه شهروندان آوردم
احمدرضا حجارزاده
کافی است نامش را در اینترنت تایپ و جستوجو بکنید؛ زهرا رسولزادهنمین، تنها کسی که در ایران با استفاده از الیاف گیاهی صنایعدستی میبافد، تنها کسی که درباره هنری با نام غریب «تاپستری» کتاب نوشته است، یعنی هنری که عموم مردم شناخت چندانی از آن ندارند و شاید حتی نامش را هم نشنیده باشند. #تاپستری ـ tapestry ـ به پارچههایی میگویند که بر مبنای گلیمبافت تهیه شده باشد. شیوه ساده موسوم به گلیمبافت در نساجی به آن معناست که پودها روی تارها را بپوشانند و نقوش گوناگون ایجاد بکنند. این هنر ۵۷ سال پیش، پس از سه قرن دوباره در ایران احیا شد و با عنوان «گلیمهای تصویری» در کارگاههای میراث فرهنگی در دستور کار قرار گرفت. رسولزاده،که بانی معرفی و آموزش مجدد این هنر است، بیش از سی سال در منطقه ۲ ساکن بوده اما کمتر کسی است در کوچه و خیابانهای محل سکونتش که او و هنرش را بشناسد. رسولزاده از سال۶۴ تا کمتر از یک هفته پیش، با خانوادهاش ساکن خیابان ستارخان و دریاننو بودند اما تازگیها به محله جدیدی اسبابکشی کردهاند. با اینحال هنوز ساکن منطقه دو هستند، چون در خیابانی به موازات محل سکونت قبلیشان زندگی میکنند؛ خیابان حبیباللهی. او که پیش از این در منطقه ۶ و خیابان انقلاب، تقاطع وصال گالری «زرنا» را مدیریت میکرد، از اردیبهشتماه سال جاری نگارخانهاش را هم به منطقه ۲ و نشانی گیشا، خیابان پاتریس لومومبا، خیابان سیزدهم، شماره ۱۲، طبقه اول منتقل کرده است. از خوششانسی ما، زمان این گفتوگو مصادف شد با گشایش دومین نمایشگاه در محل جدید نگارخانه زرنا،که به آثار تاپستریِ #زهرا_رسولزاده اختصاص دارد. این نمایشگاه با نام «شاخسار طرب» ششم آبانماه ساعت۱۷ در گالری زرنا برگزار میشود که تا ۱۲ آبان ادامه خواهد داشت. هنرمند هممحلهای ما، در نمایشگاه تازهاش آثار تاپستری گیاهی با استفاده از مواد اصلی درختان را به نمایش گذاشته است. به همین بهانه سراغ او رفتیم و پای حرفهای شنیدنیاش از زندگی و فعالیت هنری در منطقه ما نشستیم.
***
* کمبود نگارخانه در منطقه۲
حرفهایش را با گلایه از کمبود نگارخانههای کافی در منطقه آغاز میکند. میگوید در منطقه۲ گالری نداریم یا اگر هست،کم داریم. رسولزاده دلایل کمبود نگارخانه در منطقه را هم میداند:«در خیابان جلال آلاحمد گالری افرند را داریم که از تختطاووس به اینجا نقل مکان کرده. در همین منطقه،گالری مهرین را داشتیم که بسته شده و الان بهعنوان کلاس طراحی فعالیت دارد. یک گالری هم در گیشا داریم که چندان فعال نیست اما یک گالری را چه چیز فعال میکند؟ بینندهها و استقبال مردم. منطقه۲ بیشتر جنبه تجاری و زندگی شخصی و شهری دارد. به همین دلیل گالریها فعال نیستند. اینجا یک منطقه فرهنگی نیست. من به خانه فرهنگ میدان نور که رفتم، ناراحت شدم وقتی آنجا را دیدم. یک بازارچه درست کردهاند و هرچه از چین وارد میشود، آنجا میفروشند».
گالری زرنا به مدیریت رسولزاده پیش از این در منطقه ۶،که قلب فرهنگی پایتخت شناخته میشود، بوده و از ابتدای امسال به این محله نقل مکان کرده اما چرا؟ این هنرمند میگوید:«چون آنجا طرح ترافیک بود و گالری هم در طبقه سوم. مشکل صاحبخانه هم داشتم. اینجا آن مشکلات را ندارم. البته من غرب تهران را دوست دارم. سالها در خیابان استاد معین زندگی کردیم. مدرسه و دبیرستان محل تحصیلم در خیابان آزادی و روبهروی دانشگاه شریف بود. غرب تهران فضاهای خوبی دارد. ساکت است. فضای سبز زیاد دارد، ولی به لحاظ فرهنگی روی آن کار نشده. تبلیغات خیلی مهم است. اگر برخی روزنامهها درباره گالریهای غرب تهران بنویسند، آگاهی مردم بالا میرود. من پیش از آمدن به این محل، آموزشگاه مهرین را اداره میکردم. وقتی به اینجا آمدم، یکسری شماره تلفن را با اجازه صاحب گالری ـ خانم مهرین ـ برداشتم و الان مخاطبان این منطقه را از طریق شمارهها دارم و میدانم چه تعداد هنرمند اینجا زندگی میکنند و چند نفر برای دیدن نمایشگاهها میآیند».
* نیاز به طبیعت در زندگی شهری
بیشترین سر و کارش با الیاف گیاهی است و برای این انتخاب هم یک دلیل محکم دارد:«کارهای تاپستری را بیشتر با الیاف گیاهی میبافم، چون الیاف گیاهی بخشی از طبیعت ما هستند اما بیشترین بافتههایم از پوستههای درخت است. به نظرم کسانی که وارد زندگی شهرنشینی میشوند، همه زندگیشان در یک اتاق خلاصه میشود و از طریق اینترنت هر کاری را انجام میدهند؛ خرید میکنند،کارهای بانکیشان میکنند، با دوستانشان در ارتباطند،کارهای چاپی را میفرستند چاپ میشود و برمیگردد، یعنی اگر کسی اینترنت داشته باشد، احتیاجی ندارد از خانه بیرون برود. وقتی فرد از خانه بیرون نمیرود، نیازی به طبیعت حس نمیکند. من گیاه را در بافتههایم آوردم تا چنین افرادی، قسمتی از طبیعت را در اتاقشان داشته باشند. بافتههایم طوری است که هر بار نگاهش میکنید، تکه تازهای از آن را میبینید. اگر به عنوان پرده استفاده بشود، وقتی نور از لابهلای شاخهها و ریشههای بافتهشده عبور میکند، نورِ شکسته است و آدم تجسم میکند در طبیعت است».
از او میپرسیم آیا میتوان از تاپستری در دکوراسیون شهری استفاده کرد؟ و پاسخ او:«سال گذشته در ساری در پرفورمنسی شرکت کردم با این ایده که بدون آسیبزدن به محیط زیست، اثر هنری خلق بکنیم. به جنگلهای ساری رفتیم و من با هر شاخه و پوستهای که روی زمین بود، یک اثر هنری بافتم و از درختی آویزان کردم. درخت تا وقتی سبز است، آسیبپذیری کمتری دارد، ولی وقتی شاخهها خشک بشود و بخواهیم از آنها در فضای بیرون استفاده بکنیم، مانا نیستند و آسیبپذیرند. به این دلیل نمیتوان در محیطهای شهری از تاپستری استفاده کرد. البته اگر انسان با آنها کاری نداشته باشد، خراب نمیشوند، چون این بافتهها قابل حملونقل و شستوشو هستند اما با ضربهخوردن خراب میشوند. مگر اینکه در دکوراسیون داخلی استفاده بشوند.گرچه تاپستری هنوز در دکوراسیون داخلی جایگاهی ندارد. آدمها هنوز بیشتر با نقاشی ارتباط برقرار میکنند».
* از دستهایمان استفاده بکنیم
هنر تاپستری فقط جنبه تزیینی ندارد، بلکه میتواند بهعنوان رومیزی، پرده، پادری و کیف هم استفاده بشود. مواد مورد نیاز برای خلق این هنر منهای پلاستیک، شامل تمام مواد طبیعی است. رسولزاده میگوید حتی یک هنرمند ژاپنی با آهن هم تاپستری کار کرده است. با این حال تاپستری محدودیتی در کاربرد انواع مواد ندارد. زهرا رسولزاده تاکید میکند:«کتاب تاپستری که من نوشتم، تنها کتاب مرجع ایران درباره هنر تاپستری است و در سه دانشگاه تدریس میشود. از تاریخچه این هنر شروع کردم تا نوع موادی که در آن به کار میرود و رنگرزی و انواع تاپستریهایی که تا زمان نگارش کتاب رایج بوده، چون هر سال با پیشرفت علم و مواد، میتوان چیزهایی را به هنر اضافه کرد. حالا از طریق این کتاب همه با تاپستری آشنا شدهاند. تاپستری معادل فارسی ندارد اما اگر بخواهیم تعریفش بکنیم، میشود گفت بافت مدرن، یا بافتهای که از طرح و رنگ و همهچیز آزاد است. هیچ محدودیتی ندارد».
او اضافه میکند:«دو ماه است آموزش تاپستری را در همین گالری شروع کردهام و هنرجو میپذیرم. اول گلیمبافی یاد میدهم و بعد گلیم سنتی. در ادامه وقتی چارچوب را یاد گرفتند، آن را میشکنم و بافت مدرن را آموزش میدهم و در نهایت میروم سراغ تاپستری. خیلیها به خاطر گُنگبودن واژه تاپستری، جذب آن میشوند. برایشان جذابیت گفتاری دارد. این هنر برای کسانی که دوست دارند با دستهاشان کار بکنند، جذابتر است. اصولاً زنها و مردهای ما دوست دارند با دستهاشان کار بکنند. هنر شرقی مثل هنر اروپایی نیست که بیشتر از فکرشان کار بکشند. ما بیشتر با دست کار میکنیم. به نظرم در شرق مردم آنقدر به ریزهکاریهای زندگی توجه میکنند که باعث میشود بیشتر با دستشان کار بکنند».
این هنرمند از بیتوجهی به هنرهای اصیل ایرانی گلهمند است:«یکی از دردهایمان اینست که تاریخ ما فراتر از سرزمینمان نرفته. ما هنر تاپستری را در عشایر و ایلهای کوچنشین داریم. در هر فرهنگ و استان کشور یک نوع بافت داریم. بر اساس محیط زیستشان. مثلاً جایی که بیشتر کوهستانی است، از دام استفاده میکنند و بافتههاشان بیشتر دامی است، و جایی که گیاه زیاد است، از گیاهان استفاده میشود. در جنوب بافتههایی از نخل داریم که مردم با آنها زندگی میکنند. در شمال بافتههایی از ساقههای برنج داریم. این هنر همه جا هست اما هرگز معرفی نشده. با وجود این باید گفت هنر تاپستری به صورت مستقل، از قبطیهای مصر آمده که نقاشیها را با دست میدوختند یا میبافتند. بعد در فرانسه به شکل گوبلن آمد که آیههای انجیل را با منجوق و پولک میدوختند. الان دیگر شامل همه چیز میشود. حتی تاپستری به شکل تابلو و مجسمه داریم».
* وقتی شهرداری کمکاری میکند …
رسولزاده اعتراف میکند با منطقه سکونت خود بیگانه نیست و به نظرش محله خلوت و خوبی است. او مشکلی با همسایهها ندارد، چون همه با یکدیگر خوبند و مراقب فضای محله هستند. او مثال میزند:«یکی از همسایههای محل، سگی داشتند که خیلی پارس میکرد. همسایهها چند بار اعتراض کردند و در نهایت چند روز پیش سگ را از محله خارج کردند».
او تنها مشکلش را کمتوجهای شهرداری به برخی مشکلات شهری میداند:«خیابان ما تنها خیابانی است که جوی آب ندارد و مدام روی هم آسفالتش کردهاند. وقتی باران میآید، آب در خانهها جمع میشود. دو بار به شهرداری زنگ زدم اما هر بار گفتند در دستور نقشه، این خیابان جوی آب ندارد! نظافت محل هم چندان رضایتبخش نیست. صدای جاروزدن میآید اما محله تمیز نمیشود. با شهرداری تماس گرفتم و مسوول۱۳۷ خیلی ناخوشایند با من صحبت کرد. مسوول نظافت محله، زبالههای بزرگ را پشت پنجرهها میگذارد. چون اینجا به آزمایشگاه و بیمارستان نزدیک است، مردم میآیند در فضای سبز اطراف آن،که جای باصفایی است، میخورند و میخوابند اما زبالههاشان همانجا میماند. من اگر حواسم باشد، وقتی زبالههای خودم را میبرم، آنها را هم میبرم. در غیر این صورت، زبالهها مدتها آنجا میماند. شهرداری میگوید رفتگر محله وظیفهای ندارد زبالهها را ببرد! فقط باید جارو بکند. خب او چه چیزی را جارو میزند؟ آشغالها را. آنها را کجا میریزد؟! این پاسخ خیلی عجیب است».
با وجود این، رسولزاده به دلیل مشغلههای فراوان، ارتباط زیادی با همسایهها ندارد اما دوست دارد آنها به گالری و نمایشگاهش سر بزنند. خودش میگوید:«به مدرسهای که در همسایگی ماست،گفتم هر وقت نمایشگاه داریم، بچهها را بیاورید تا با هنر آشنا بشوند، ولی مدیر مدرسه چنین کاری نمیکند. در عوض ماهی یکبار اتوبوس میگیرد و بچهها را به اردو میبرد! وقتی گالری زرنا در منطقه۶ بود، مدارس همکاری بهتری داشتند و بچهها را برای بازدید از نمایشگاه میآوردند. یادم است یکبار دانشآموزان هنرستانی از یافتآباد آمدند کارهای هنری را ببینند. برایشان خیلی جالب بود، چون اولینبار بود تابلوهای نقاشی میدیدند».
* نمیخواستم معلم بشوم!
تاپستری هنری است که زهرا رسولزاده را با آن میشناسند اما او هنرهای فراوانی را تجربه و در همه آنها نیز مهارتهایی کسب کرده است. دلیل این همه سختکوشی در کارهای هنری، فقط یک چیز است؛ فرار از حرفه معلمی. رسولزاده علاقهای به این شغل ارزشمند ندارد و به همین علت:«نمیخواستم معلم بشوم. بنابراین وقتی امتحان کنکور دادم، تعیین رشته نکردم و نرفتم دانشگاه. رفتم سراغ کار. اوایل با نقاشی روی مجسمه و چرم شروع کردم. انواع کار روی چرم را تجربه کردم، مثل سوخت روی چرم، برجستهکاری، قلمگیری، آبطلا و مینیاتور روی چرم. در این میان کلاسهای دیگری هم میرفتم. مادربزرگهایم اهل نمین و باکو بودند و سالها میدیدم که گلیم میبافند. پس من هم جذب گلیمبافی شدم اما مواد کارم را عوض کردم و با چیزهای دیگری بافتم. هر دو سال یکبار نمایشگاه داشتم. همیشه آخرین نمایشگاهم، موضوعی میشد برای کار بعدیام. مثلاً دومین نمایشگاهم گلیمهایی بود که به برق وصل و قسمتی از آن روشن میشد. یک شب سرمهای با نردبانی از طناب کلفت بافته بودم. آن شب سرمهای پُر از ستارههای آبی بود که وقتی به برق میزدیم، ستارهها روشن میشد. همه این کارها به فروش رفتهاند».
جالب اینکه رسولزاده تا برگزاری نخستین نمایشگاهش، نام این هنر را نمیدانسته، ولی خیلی اتفاقی نام آن را کشف میکند:«در سالهای پیش از انقلاب، خانم لیلا ثمری حدود ۳۵سال این رشته را در دانشگاه هنر درس میداد. این رشته سه واحد از صنایعدستی و دانشجویان نساجی را دارد. خانمهای غروی و کیهان نیز از اساتید این رشته هستند. آنها نخستین افرادیاند که تاپستری درس میدادند و در این رشته کار کردند. من نخستین نمایشگاهم سال۷۹ بود و تا آن زمان نمیدانستم اسم این هنر تاپستری است. وقتی نزد خانم مرحومه منصوره حسینی رفتم و با خانم ثمری آشنا شدم، فهمیدم ایشان رشته تاپستری را در بوزارِ فرانسه خواندهاند! بعد در نگارخانه سعدآباد یک نمایشگاه گروهی تاپستری برگزار شد که با سه کار در آن شرکت کردم و هر سه کار فروش رفت».
اما زهرا رسولزادهنمین مواد مورد نیازش را برای ساخت تاپستریها از کجا تهیه میکند؟ پاسخ یک کلمه است:«سفر». او در اینباره توضیح میدهد:«مواد لازم را در مسافرتها جمع میکنم. اینبار که به شمال رفتم، چوبهایی کنار دریا پیدا و جمع کردم و تاپستری بافتم. یا وقتی به بازار گُل میروم یا میبینم کسی نخلهای خانهاش را هرس کرده و بیرون ریخته، یا وقتی دوستانم به سفر میروند و گیاه خوب میبینند، برایم میآورند. من در کانون پروش فکری، مربیان کل کشور را تدریس میکنم. وقتی به استان هرمزگان رفته بودم، با خودم نخلهای فراوانی آوردم. جاروهای یا حصیرهایی که آنها میبافند، میتوانند جزیی از بافتههای من باشند».
***
حالا که به پایان گفتوگو رسیدیم، رسولزاده کاغذی را از روی میزش برمیدارد و اصرار میکند شعر کوتاهی را،که یکی از دوستان هنرمندش به مناسبت نمایشگاه تازه او سروده، برای ما بخواند. با ما در لذت خوانش این شعر شریک باشید:
از بلوغ هنریام میگویم
از سرشت آرمانیام میگویم
و تو میدانی که
من آرمان تو را با عشق میبافم.
شعر از: فرهاد پورثمری
منبع: روزنامه همشهری
Just after surfing around through the world-wide-web and getting methods that were not productive, I believed my life was over.